ضربان اولين فصل راوي تو بودي
ضربان اولين فصل
راوي تو بودي
حتي با لكنت انگشتهايت
نت هاي پيانو
بر زمين مي چكد
حالا
گياه خانگي
تنها نيست
2
ستاره/ در كهكشان
ماهي/ در دريا
آدم / در خيابان
( گم مي شوند
نقطه هايي در شعر)
نقطه اي دور
كه مي شد
كهكشان
دريا
خيابان باشد
3
يك هواكش
براي اين قفس
يك هواكش تعبيه كن
عطر دانه هاي آغشته به سر انگشتهايت
تا
از ياد ببرم
###
وقتي
وقتي
بعد از اين همه
پرده را كنار مي زني
قفس را …
پرنده ام
هنوز مردد است.
4
«یادی برای فراموشی»
كبك
سرش را به سفيد فراموش شهر
فرو مي كشد
زار مي گريد
كبك با رخت سپيد
و برفي كه بند نمي آيد …
5
تهران
وقتي كه درد است
تهران
وقتي كه زخم است
اخبار
چند بار نام تو را تكرار كرد:
ابر
باد
باران
فردا/ روز سختي ست
و تو
ايمني راه خواهي بود.
6
باران مي گيرد
تو با دسته گلي
از راه مي رسي
انگار كه باد موسمي
در پيغام گير
حرفي نو داشته
– خانه نبودم-
باران بند مي آيد
لكه هاي آب
هنوز بر عينك است
خوشبختانه
شمايل پيدا نيست
و تو
با دسته گلي فرا مي رسي
باران مي گيرد
حالا حتما
ماه اول بهتر است
و گل هاي هرز
در كيسه ي زباله
گل خواهند داد
تو هم
مي تواني براي زمستان
كمي هيزم بياوري
سرد است و
باران
ديريست كه بند آمده
7
ديوار بلند فنجاني
به طرح چين
ديوار بلند فنجاني
به طرح حائل
در فالم زميني نقش بسته است
و كلاغي
كه به ماه مي رسد
تا اين فالگير بي همه چيز هم
بيكار نماند
لطفا
يك قهوه ديگر
شايد سرو كله اش پيدا شود
از همين ماه
8
عصايش را
زير بغل زده بود
سايه اش را كنج حيات پهن كرده
– آنجا كسي نبود-
انگار مي خواست به پيرمرد بفهماند
پستانهايش گل انداخته
و ريشه هايش هنوز يائسه نيست
دست پاچه بود تاك پير
صداي عبدالباسط و
همهمه خانه
آشنا نبود.