امیدم، «دل خلقی است در مشتت،امید مردمی خاموش هم پشتت»
به امید منتظری و دیگر زندانیان سیاسی
دو سال بیشتر نداشت که پدرش را به پای چوبهٔ دار فرستادند به جرم دگراندیشی. گریه کرد، مشت به در بسته کوبید، فریاد کشید و گفت: چرا،چرا،چرا؟ مگر چه کرده بود؟!مگر چه گفته بود؟! اما صدای گریههای شبانه و فریادهایش به گوش هیچ کس نرسید به جز…مادرش!
او اکنون بیست و سه سال دارد. درهای نفرت انگیز اوین بر روی او بسته شده است. از صدای بسته شدن در بر خود لرزید، از هجوم خاطرهها دوباره بر خود لرزید. دست باز کرد که مادر را سخت به آغوش بکشد…
-«گلم تو دیگه مرد شدی! نمیتونی با مامانت تو یه سلول باشی!»
آه امیدم!
آه دیوارها، دیوارهای اوین!
پدرش را از او گرفتید، آزادیش را از او گرفتید، مادرش را چرا آخر؟!
گلم!
فریاد نکش، نیازی نیست! که این بار صدای سکوتت را جهان شنیده است.
گلم!
مشت نکوب به دیوارها، نیازی نیست!
گلم!
لگد نزن به دیوارها، نیازی نیست!
دیوارها را نوازش کن امیدم! رد دستان قوی پدرت را پیدا خواهی کرد – یادت باشد گلم که او از همهٔ باباها قویتر بود که اگر نبود بر سر دار نمیشد.
گلم!
به دیوارها دست بکش! دستان مادرت در انتظار لمس دستان توست.
امید!
به دیوار دست بکش!رد دستان دوستان در بندت را خواهی یافت،
رد تاریخ آزادی خواهی را!
گلم، امیدم!
دیوارهای اوین،دیوارهای سلولت را لمس کن،
از خجالت تو فرو خواهد ریخت!
میدانم.
امید جان گوش کن،می شنوی؟
زندانیان پیش از تو نام تو را بارها و بارها خوانده اند:
«امید»
پدرت نام تو را دوباره و دوباره تکرار کرده است:
«امید»
گوش بسپار، میشنوی؟! دوستان در بندت نام تو را میخوانند:
«امید»
گوش کن امید،
مادرت نام زیبای تو را فریاد میزند:
«امید»
گلم!
بدان که اگر دیوارهای اوین تو را فراگرفته، ما را در زندانی بزرگتر به بند کشیدهاند:
زندان ایران
گلم میشنوی؟!
شکوفه سخت نفس میکشد در دنیایی که آزاد میخوانندش
میشنوی صدای نفسهای تند و کوتاهش را؟
گواهی است که او هم در بند است.
گلم!
اما نگران نباش که ایران نام تو را میخواند:
«امید»
که ایرانی نام تو را میخواند:
«امید»
ندای آزادی را کشتند گلم،صدایش بلندتر شنیده شد!
امید جان،تو را هم در بند کرده اند
گوش کن اما گلم!
می شنوی؟!
«ندا» نام تو را میخواند:
«امید»
امیدم،
«دل خلقی است در مشتت،امید مردمی خاموش هم پشتت
leave a comment